اراد جون مامان و بابااراد جون مامان و بابا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره

نی نی دوست داشتنیه مامان و بابا

خوش اومدي پسرم

1392/5/27 15:18
نویسنده : نازنین غلامی
359 بازدید
اشتراک گذاری
سلام عشق مامان خوبي بالاخره اومدي دوشنبه دم سحر بود ساعت ٣:٣٠صبح با يه دردي تو دلم از خواب بيدار شدم بلند شدم راه رفتم اروم نشد ظرف داشتم اونارو شستم نه مثل اينكه اين درده ول كن نبود خلاصه بابايي رو بيدار كردم گفتم دلم خيلي درد ميكنه گفت بريم بيمارستان گفتم نه هنوز زوده بازم درد رو تحمل كردم ديگه عقربه هاي ساعت روي ٤:٤٠ بود دردمم هرلحظه بيشتر ميشد ديگه بابايي رو بيدار كردم گفتم ديگه نميتونم تحمل كنم تو اون لحظه صداي اذان رو شنيدم نمازمم رو خوندم بعد با بابايي راهيه بيمارستان صارم شديم خداروشكر زايمانم زياد طول نكشيد فاصله ي شورع درد تا به دنيا اومدنت٣:٣٠بود خلاصه منو بستري كردن بابايي هم رفت دنبال كاراي بيمارستان انقباض هام هر ٢٠ دقيقه يه بار بود ولي ديگه ساعت٨ بود درداي شديد شروع شد و شما راس ساعت ٩ صبح دوشنبه ٢١مرداد تو بغل ماماني بودي. خيلي خوب بود ماماني ديگه تو اين فاصله هم بابايي به خانواده ها خبر داد بود واايييي تو پسر من بودي خيلي خوبه مادر شدن يهو از روز ٣ يه استرسى به من دادي كه نگو اين ٢روز همش گريه ميكردم اخه زردي گرفته بودي خوابونديمت بيمارستان تازه امروز بعد از دو روز مرخصت كردن الانم خيلي خوابم مياد كمبود خواب گرفتم شديد بوس فعلا ماماني خيلي خسته ام
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان محمد
3 شهریور 92 0:55
قدم نورسیده مبارک .مهم نیست زردی خیلی شایعه. ایشالا زودتر بتونید به اوضاع مسلط بشید .اگه مایلید تبادل لینک کنیم هرچند الان سرتون شلوغه ولی خوشحال میشم به ما سربزنید .