عیدت مبارک
سلام مامانی بالاخره سال جدید اومدو ما امسال ٣ تایی باهم بودیم مامانی ایشالله سال دیگه تو بغلمونی باهم میریم عید دیدنی عشقمممم چند روز پیش رفتیم سونو هرکار کرد اقاهه تو پاتو باز نکردی اخر سرم گفت من احتمال میدم دختر باشه هرچی باشی قدمات رو چشمای ما جا داره عشقم امسال منو بابایی بعد سال تحویل میریم مشهد پیش امام رضا بعدشم میریم شمال امیدوارم اذیتم نکنی مثل همیشه که محکم و سفت بودی........ بوس عشق مامان بزرگ شدی به این نوشته هام نخندیااااااا راستی مامانی دلت بسوزه رفتم واسه خودمو بابا کلی لباس خریدم تو که پاتو باز نکردی واسه توام بخرم خلاصه اقاهه گفت بعد عید بیاین معلوم شه نینی چیه تو هنوز مجهولب ولی هرکی منو میبینه میگه د...
نویسنده :
نازنین غلامی
0:53
سالگرد ازدواج مامان و بابا
امروز ١٢/١٢ سالگردمون بود کلی با بابایی خوش گذروندیم بیرون رفتیم الانم اومدم خونه خسته و کوفته مادرجان از توام ممنونم که منو یاری میکنی پا به پای من همه جا پایه اییییییییی کمم نمیاری مثل خودمی ...
نویسنده :
نازنین غلامی
0:46
بابایی میخواد عمل کنههههههههه
سلام مامانی خوبی من که اصلا خوب نیستم این چند وقته اصلا نرسیدم بیام بهت سر بزنم اخه این باباییت عمل کرده همش مهمون داریم.مامانی تو خوب استراحت کن ببخشید اگه اذیت میشی مخصوصا شباااا مگه این بابات میذاره بخوابیم شبااا....شب که میشه درداش شروع میشه وااااااایییییی میدونم من که روانی شدم دیگه تو چی میکشی حالا شانس اووردیم نرفتیم خونه اومدیم خونه مامانی اینا موندم خلاصه اینکه عزیزم خوب از خودت مواظبت کن چون من یه دونه اصلا دیگه نمیتونم باید به این بابات برسممممم بوسسسسسسسسس واسه تو نینیه فهمیده ی خودم ماشاللههههههه تو چقدر عاقلیییییی بزنم به تخته ...
نویسنده :
نازنین غلامی
19:22
اولین پاپوش واسه نینی
سلاممم نینی مامان امروز رفتم واسه بابایی کفش خریدم گقتم الان تو حسودی میکنی قهر میکنی باهام پیش خودت بگی مامانم واسه من چیزی نخریدههههه هیچی دیگه واسه توام یه پاپوش خریدم باهام قهر نکنی فدات شم لوبیاااا کوچولوی مامان اینم عکس پاپوشات عشقممم..... ...
نویسنده :
نازنین غلامی
11:16
اولین سونوگرافی عشقمممم
مامانی سلاممم درچه حالی چه میکنی افرین به جیگر مامان که اینقدر خوبه اصلا مامانیو اذیت نمیکنههه مامانی امروز من ٦هفته و ٤روزم بود خانم دکی سونو قلب نوشته بود واسم من و بابایی هم امروز با هم رفتیم تا بابایی واسه اولین بار ببینتت خداروشکر قلبت تشکیل شده بود ولی چون من زود رفته بودم گفت نمیذارم بشنوی چون الان خیلی ضعیفه منم اصرار کردم بذاره خلاصه اقا دکی گذاشته مامانی قلبت مثل جوجه میزد دوب....دوب...یه استراحت کردی دوباره دوب....دوب....که اقا دکی صداشو قطع کرد گفت بسه زیادم شنیدیییی اخرشم گفت همه چی خوب و نرماله برو ما هم اومدیم خونه بابایی تو راه گفت این که خیلی کوچیکه من فکر کردم الان اینقدی باشه(اندازه کف دست بابایی) گفتم نه ...
نویسنده :
نازنین غلامی
21:44
تولد تارا خانم
مامانی وبابایی میخوان برن تولد تارا جون واسه همین امروز رفتیم واسش یه بلوز شلوار خوشگل خریدیمممممممم ایشالله تولد خودت مامانی جونم بوس ...
نویسنده :
نازنین غلامی
22:08
اینم دومین چشم روشنییییی
سلامم مامانی اینم دومین کادو از طرف مادربزرگم که تو میشی اولین نتیجه اششششششش الهی فدات شم دیشب شب یلدا بود واسه مامانی یه بلوز خریده بود بعد اینم واسه تو خریده بود مادر جون گفتش اگه واسه نینی نمی اوردم نینیت باهام قهر میکردددددد اینم عکسشششش چقدر اووچووولووویه سایز صفره یه شش تیکه واسه نینیه خوشگلم بوووس ...
نویسنده :
نازنین غلامی
22:57
اولین کادوی بابایی به مامانی به خاطر وجود شما که تو دلمی
سلام مامان جونم امروز مامانی اثاث کشی داشت اونجا بودیم بعد کلی کار بابایی اومددد با یه کادو........ گفت این کادو مال مامان نینیههههه بابات تازگیاخیلی خلاق شده کارای جدید میکنه سوپرایز میکنه اون موقع قیافه مامانی اینطوری شده بوددد خلاصه گرفتم تو مشما پلاستیکی بود که داروخانه میده من فکر کردم واسه تو خریده بعد دیدم نه یه جعبه توشه باز کردم فکر کردم کیف پوله تو جعبه اس خلاصه بازش کردم یه دفترچه یادداشت بود منم که خورده بود تو ذوقم انداختمش رو میز بعد چند دقیقه بابایی دیدم میخنده مشکوک شدم گفتم حتما کاسه ای زیر نیم کاسه اشههه هیچی دفترچه رو برداشتم لاشو باز کردم دیدم بلههه کادو اونجا بودش بابایی برای مامانی یه سیم کارت خریده بو...
نویسنده :
نازنین غلامی
17:32